زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

صفحه شعر و ادبیات، برگزیده ناب ترین شعرهای شعرای ایرانی
زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

صفحه شعر و ادبیات، برگزیده ناب ترین شعرهای شعرای ایرانی

جانِ منی، جانِ منی، جان من - مولانا



جانِ منی، جانِ منی، جان من
آنِ منی، آن منی، آن من

شاهِ منی، لایق سودای من
قند منی، لایق دندان من

نور منی، باش در این چشم من!
چشم من و چشمه ی حیوان من

گل چو تو را دید به سوسن بگفت 
ادامه مطلب ...

هشت جنت به تو عاشق، تو چه زیبا رویی! - مولانا




برو ای عشق که تا شحنه ی خوبان شده‌ای
توبه و توبه کنان را همه گردن زده‌ای

کی شود با تو معول، که چنین صاعقه‌ای
کی کند با تو حریفی که همه عربده‌ای

نی زمین و نه فلک را قدم و طاقت توست
نه در این شش جهتی، پس ز کجا آمده‌ای؟!

هشت جنت به تو عاشق، تو چه زیبا رویی!  
ادامه مطلب ...

دوش چه خورده‌ای دلا؟! راست بگو نهان مکن! - مولانا



دوش چه خورده‌ای دلا؟! راست بگو نهان مکن!
چون خمشان بی‌گنه، روی بر آسمان مکن!

باده ی خاص خورده‌ای، نقل خلاص خورده‌ای
بوی شراب می زند، خربزه در دهان مکن!

روز الست جان تو، خورد مِیی ز خوان تو
خواجه لامکان تویی،! بندگی مکان مکن

دوش شراب ریختی، وز بر ما گریختی  
ادامه مطلب ...

چون من خراب و مست را، در خانه ی خود ره دهی - مولانا



بازآمدم چون عید نو، تا قفل زندان بشکنم
واین چرخ مردم خوار را، چنگال و دندان بشکنم

هفت اختر بی‌آب را، کاین خاکیان را می خورند
هم آب بر آتش زنم، هم بادهاشان بشکنم

از شاه بی‌آغاز من، پران شدم چون باز من
تا جغد طوطی خوار را، در دیر ویران بشکنم

زآغاز عهدی کرده‌ام، کاین جان فدای شه کنم
بشکسته بادا پشت جان! گر عهد و پیمان بشکنم

امروز همچون آصفم، شمشیر و فرمان در کفم
تا گردن گردن کشان، در پیش سلطان بشکنم

روزی دو باغ طاغیان، گر سبز بینی غم مخور 
ادامه مطلب ...

نان‌پاره ز من بستان، جان پاره نخواهد شد - مولانا



نان‌پاره ز من بستان، جان پاره نخواهد شد
آواره ی  عشق ما، آواره نخواهد شد

آن را که منم خرقه، عریان نشود هرگز
وآن را که منم چاره، بی چاره نخواهد شد

آن را که منم منصب، معزول کجا گردد؟! 
آن خاره که شد گوهر، او خاره نخواهد شد

آن قبله ی مشتاقان، ویران نشود هرگز
وآن مصحف خاموشان، سی پاره نخواهد شد

از اشک شود ساقی، این دیده من لیکن
بی نرگس مخمورش، خماره نخواهد شد

بیمار شود عاشق، اما بنمی میرد 
ادامه مطلب ...

من طربم، طرب منم، زهره زند نوای من - مولانا


من طربم، طرب منم، زهره زند نوای من
عشق میان عاشقان، شیوه کند برای من

عشق چو مست و خوش شود، بیخود و کش مکش شود
فاش کند چو بی‌دلان، بر همگان هوای من

ناز مرا به جان کشد، بر رخ من نشان کشد
چرخ فلک حسد برد، زآنچه کند به جای من

من سر خود گرفته‌ام، من ز وجود رفته‌ام 
ذرّه به ذرّه می زند، دبدبه ی فنای من

آه که روز دیر شد، آهوی لطف شیر شد
دلبر و یار سیر شد، از سخن و دعای من

یار برفت و مانده دل، شب همه شب در آب و گل 
ادامه مطلب ...

بر ما رقم خطا پرستی همه هست



بر ما رقم خطا پرستی همه هست
بدنامی و عشق و شور و مستی همه هست

ای دوست چو از میانه مقصود توئی
جای گله نیست چون تو هستی همه هست ...

مولانا

ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺯ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻧﻨﻮﺷﯿﺪ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ


ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺯ  ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻧﻨﻮﺷﯿﺪ، ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ
ﻫﺮ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺑﻨﻮﺷﺪ ﺑﻪ ﺳﺮِ ﺩﺍﺭ، ﻣﻘﺎﻡ ﺍﺳﺖ

ﻣﺎ ﺩﻭﺵ ﺑﻪ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﯼ ﻋﺸّﺎﻕ ﺑﺮﻓﺘﯿﻢ
ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﻣﺴﺘﯽ، ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﮐﯿﺶ ﻭ ﻣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ

ﮔﻔﺘﯿﻢ ﺑﻪ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﭼﻪ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺴﺘﯿﺪ؟
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﺮﺍﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﯾﺎﺭ ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﺍﺳﺖ

ﮔﻔﺘﯿﻢ ﭼﺮﺍ ﯾﺎﺭ ﺑﺸﺪ ﺳﺎﻏﺮ ﻣﺴﺘﺎﻥ؟
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺴﺘﯽ ﺳﺒﺐ ﻋﺸﻖ ﻣﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ

ﮔﻔﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺯﻋﺸﻖ ﭼﻪ ﺁﯾﺪ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ؟
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﺮﺩﻝ ﻋﺸّﺎﻕ ﻃﻌﺎﻡ ﺍﺳﺖ

ﮔﻔﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﺷﻮﺩ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻋﺸّﺎﻕ
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎﯼ ﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ

ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﺯ ﭘﯽ ﺁﻥ ﺟﺎﻡ ﻭ ﺷﺮﺍﺑﺶ
ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﻘﺼﺪ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻭ ﺟﺎﻡ ﺍﺳﺖ ...