برخیز که میرود زمستان
بگشای در سرای بستان!
نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان!
وین پرده بگوی تا به یک بار
زحمت ببرد ز پیش ایوان!
برخیز که باد صبح نوروز
در باغچه میکند گل افشان!
خاموشی بلبلان مشتاق
در موسم گل ندارد امکان
آواز دهل نهان نماند
در زیر گلیم و عشق پنهان
بوی گل بامداد نوروز
وآواز خوش هزاردستان
بس جامه فروختهست و دستار
بس خانه که سوختهست و دکّان
ما را سر دوست بر کنار است
آنکه سر دشمنان و سندان
چشمی که به دوست برکند دوست
بر هم ننهد ز تیرباران
سعدی چو به میوه میرسد دست
سهل است جفای بوستانبان
سعدی
پنجشنبه 24 اسفند 1402 ساعت 14:42