زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

صفحه شعر و ادبیات، برگزیده ناب ترین شعرهای شعرای ایرانی
زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

صفحه شعر و ادبیات، برگزیده ناب ترین شعرهای شعرای ایرانی

دوش چه خورده‌ای دلا؟! راست بگو نهان مکن! - مولانا



دوش چه خورده‌ای دلا؟! راست بگو نهان مکن!
چون خمشان بی‌گنه، روی بر آسمان مکن!

باده ی خاص خورده‌ای، نقل خلاص خورده‌ای
بوی شراب می زند، خربزه در دهان مکن!

روز الست جان تو، خورد مِیی ز خوان تو
خواجه لامکان تویی،! بندگی مکان مکن

دوش شراب ریختی، وز بر ما گریختی  
ادامه مطلب ...

شب عاشقان بی‌دل، چه شبی دراز باشد - سعدی


شب عاشقان بی‌دل، چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب، در صبح باز باشد

عجب است اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد

ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت
که محب صادق آن است، که پاکباز باشد

به کرشمه ی عنایت، نگهی به سوی ما کن 
ادامه مطلب ...

برد آرام دلم، یار دلآرام کجاست؟ - رهی معیری



برد آرام دلم، یار دلآرام کجاست؟
آن دلآرام که برد از دلم آرام کجاست؟

داده پیغام، که یک بوسه ترا بخشم، لیک
آنکه قانع بود از بوسه به پیغام کجاست؟

بی غم عشق، به گلزار جهان، تنگ دلم
در چمن، رنگ محبّت نبود، دام کجاست؟

گر من از گردش ایّام ملولم، نه عجب  
ادامه مطلب ...

نفسم گرفت از این شهر، در این حصار بشکن - شفیعی کدکنی



نفسم گرفت از این شهر، در این حصار بشکن
در این حصارِ جادوییِ روزگار بشکن

چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون!
به جنون صلابت صخره ی کوهسار بشکن!

تو که ترجمان صبحی به ترنّم و ترانه
لب زخم دیده بگشا، صف انتظار بشکن

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی؟ 
ادامه مطلب ...

تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم - فریدون مشیری





تو کیستی؟! که من اینگونه بی تو بی تابم
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم

 تو چیستی؟! که من از موج هر تبسم تو
 به سان قایق سرگشته، روی گردابم! 

تو در کدام سحر، بر کدام اسب سپید؟   
ادامه مطلب ...

در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع - حافظ



در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع

روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع

رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد 
همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع

گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو
کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع

در میان آب و آتش همچنان سرگرم توست 
ادامه مطلب ...

حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم - مهدی فرجی



حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم
آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند
یاسم و باران که می بارد معطّر می شوم

در لباس آبی از من بیشتر دل می بری 
آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم

آنقدرها مرد هستم تا بمانم پای تو 
ادامه مطلب ...