آتش به جانم افکند، شوق لقای دلدار

"لقای دلدار" ؛ 

شعر دلنشین شیخ بهایی:



 آتش به جانم افکند، شوق لقای دلدار

از دست رفت صبرم، ای ناقه پای بردار!


ای ساربان خدا را، پیوسته متصل ساز

ایوار¹ را به شبگیر²، شبگیر را به ایوار!


در کیش عشقبازان، راحت روا نباشد

ای دیده اشک می‌ریز! ای سینه باش افگار!


هر سنگ و خار این راه، سنجاب دان و قاقم

راه زیارت است این، نه راه گشت بازار


با زائران محرم، شرط است آنکه باشد

غسل زیارت ما، از اشک چشم خونبار


ما عاشقان مستیم، سر را ز پا ندانیم

این نکته‌ها بگیرید، بر مردمان هشیار


در راه عشق اگر سر، بر جای پا نهادیم

بر ما مگیر نکته، ما را ز دست مگذار


در فال ما نیاید جز عاشقی و مستی

در کار ما بهائی، کرد استخاره صد بار


شیخ بهایی 


¹"ایوار: هنگام غروب خورشید "

²"شبگیر: هنگام طلوع خورشید "

نظرات