زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

صفحه شعر و ادبیات، برگزیده ناب ترین شعرهای شعرای ایرانی
زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

صفحه شعر و ادبیات، برگزیده ناب ترین شعرهای شعرای ایرانی

امشب غم دیروز و پریروز و فلان سال - محمدرضا نظری - خدا هست



امشب غم دیروز و پریروز و فلان سال و فلان حال و فلان مال که بر باد فنا رفت نخور! ...
جان برادر! به خدا حسرت دیروز عذاب است...
مردم شهر به هوشید؟
هر چه دارید و ندارید، بپوشید و برقصید و بخندید که امشب سر هر کوچه خدا هست ...
روی دیوار دل خود بنویسید  "خدا هست"
نه یک بار و نه ده بار که صد بار
به ایمان و تواضع بنویسید
خدا هست...
خدا هست...

بخشی از شعر چاووشی مهدی اخوان ثالث



بیا تا راه بسپاریم
به سوی سبزه‌زارانی که نه کَس کِشته، نَدروده
به سوی سرزمین‌هایی که در آن هر چه بینی بکر و دوشیزه‌ست
و نقشِ رنگ و رویش هم بدین سان از ازل بوده
که چونین پاک و پاکیزه‌ست

****
به سوی آفتابِ شادِ صحرایی
که نگذارد تهی از خونِ گرمِ خویشتن جایی

****
و ما بر بیکرانِ سبز و مخمل‌گونه‌ی دریا
می‌اندازیم زورق‌های خود را چون کل بادام
و مرغانِ سپیدِ بادبان‌ها را می‌آموزیم
که بادِ شُرطه را آغوش بگشایند
و می‌رانیم گاهی تند، گاه آرام
بیا ای خسته خاطر دوست! ای مانندِ من دل‌کنده و غمگین
من اینجا بس دلم تنگ است
بیا ره‌توشه برداریم
قدم در راه بی‌فرجام بگذاریم


من اوّل روز دانستم که با شیرین درافتادم - یکی از زیباترین غزل های سعدی



ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم
بجز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ کس بینم

من اوّل روز دانستم که با شیرین درافتادم
که چون فرهاد باید شست، دست از جان شیرینم

تو را من دوست می‌دارم، خلاف هر که در عالم 
ادامه مطلب ...

تک بیتی و دوبیتی های زیبا و ناب






سیه چشمی به کار عشق استاد
به من درس محبت یاد می داد

مرا از یاد برد آخر ولی من 
ادامه مطلب ...

کاش تا دل می گرفت و می شکست - نیما یوشیج



کاش تا دل می گرفت و می شکست
دوست می آمد کنارش می نشست!

کاش می شد روی هر رنگین کمان
می نوشتم: "مهربان!  با من بمان!"

کاش می شد قلب ها آباد بود 
ادامه مطلب ...

خوش خوش خرامان می‌روی ای شاه خوبان تا کجا


خوش خوش خرامان می‌روی، ای شاه خوبان تا کجا؟!
شمعی و پنهان می‌روی، پروانه جویان تا کجا؟!

زانصاف خو وا کرده‌ای، ظلم آشکارا کرده‌ای
خونریز دلها کرده‌ای، خون کرده پنهان تا کجا؟!

غبغب چو طوق آویخته، فرمان ز مشک انگیخته 
ادامه مطلب ...

من از آن روز که دربند تواَم آزادم




من از آن روز که دربند تواَم آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌ نکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم

خرّم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت 
ادامه مطلب ...