زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

صفحه شعر و ادبیات، برگزیده ناب ترین شعرهای شعرای ایرانی
زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

صفحه شعر و ادبیات، برگزیده ناب ترین شعرهای شعرای ایرانی

خوش خوش خرامان می‌روی ای شاه خوبان تا کجا


خوش خوش خرامان می‌روی، ای شاه خوبان تا کجا؟!
شمعی و پنهان می‌روی، پروانه جویان تا کجا؟!

زانصاف خو وا کرده‌ای، ظلم آشکارا کرده‌ای
خونریز دلها کرده‌ای، خون کرده پنهان تا کجا؟!

غبغب چو طوق آویخته، فرمان ز مشک انگیخته 
ادامه مطلب ...

من از آن روز که دربند تواَم آزادم




من از آن روز که دربند تواَم آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌ نکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم

خرّم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت 
ادامه مطلب ...

حکایت - حَجّاج و شبان



روزی حجّاج ابن یوسف ثقفی در صحرا با چند تن از خاصان خود گردش می کرد. از دور شبانی دید.
ملازمان را گفت: شما بر جا باشید تا من با آن صحبتی دارم. پس اسب خود را برانگیخت و بر سر او رفت
و سلام کرد. او جواب داد. حجاج از او پرسید ای شبان، حجاج ابن یوسف بر شما چگونه حاکم است؟
چوپان گفت: 
ادامه مطلب ...

پریشان کن سر زلف سیاهت شــــانه اش با من






پریشان کن سر زلف سیاهت شــــانه اش با من
 سیه زنجیر گیسو بـاز کن دیوانــه اش با من

 که می گویـد که می نتوان زدن بی جـام و پیمانه؟
 شراب از لـعل گلگونت بده پیمــانه اش با من

 مگرنشنیده ای گنجینه در ویــرانه دارد جـــای 
  عیان کـن گنج حسنت، ای پری! ویـــرانه اش با من

 ز سوز عشق لیلی در جهان مجنون شد افسانه
 تو مجنون ساز از عشقت مرا، افســانه اش با من

 بگفتم صید کــردی مرغ دل نیکو نگهدارش
 سر زلفش نشانم داد و گفتــا لانه اش با من

 ز تــرک می اگر رنجید از من پیر میخانه
 نمودم تـــوبه زین پس رونق میخــانه اش با من

 مگو شمع رخ مه پیکران پروانه هـا دارد
 تـــــو شمع روی خود بنما بُتا! پروانه اش با من

 پی صــــــــید دل آن بلبل باغ صفـا ساقی
 به گلزار صفا دامی بگستر دانه اش با من


حمید تقوی

ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﻤﺎﻧﻢ - هما میر افشار



ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﻤﺎﻧﻢ ...
ﺑﯽ ﺗﻮ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﺯﺩﻩﯼ ﺩﺷﺖ ﺟﻨﻮﻧﻢ
ﺻﯿﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺧﻮﻧﻢ
ﺗﻮ ﭼﻪ ﺳﺎﻥ ﻣﯽﮔﺬﺭﯼ ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺩﺭﻭﻧﻢ؟ 
ادامه مطلب ...

پس خدا دلتنگی اش گل کرد آدم آفرید



پس خدا دلتنگی اش گل کرد، آدم آفرید
مثل من بسیار،  امّا مثل تو کم آفرید

دست کم از من هزاران شاعر چشمان تو
دست بالا از تو یک تن در دو عالم آفرید 
ادامه مطلب ...