زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

صفحه شعر و ادبیات، برگزیده ناب ترین شعرهای شعرای ایرانی
زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

صفحه شعر و ادبیات، برگزیده ناب ترین شعرهای شعرای ایرانی

من از آن روز که دربند توام آزادم - سعدی



من از آن روز که دربند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم

خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت 
تا بیآیند عزیزان به مبارک بادم

من که در هیچ مقامی نزدم خیمه ی انس
پیش تو رخت بیاَفکندم و دل بنهادم

دانی از دولت وصلت چه طلب دارم؟! هیچ 
ادامه مطلب ...

شب عاشقان بی‌دل، چه شبی دراز باشد - سعدی


شب عاشقان بی‌دل، چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب، در صبح باز باشد

عجب است اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد

ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت
که محب صادق آن است، که پاکباز باشد

به کرشمه ی عنایت، نگهی به سوی ما کن 
ادامه مطلب ...

مرا روی تو محراب است در شهر مسلمانان - سعدی

من اندر خود نمی‌یابم که روی از دوست برتابم
بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم

تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی
و گر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذّابم

بیا ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانه
که گر جیحون بپیمایی نخواهی یافت سیرابم

مرا روی تو محراب است در شهر مسلمانان  
ادامه مطلب ...

خلاف رأی تو کردن خلاف مذهب ماست - سعدی


اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست
مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست

اگر قبول کنی ور برانی از بر خویش
خلاف رأی تو کردن خلاف مذهب ماست

میان عیب و هنر پیش دوستان کریم
تفاوتی نکند چون نظر به عین رضاست

عنایتی که تو را بود اگر مبدّل شد
خلل پذیر نباشد ارادتی که مراست

مرا به هر چه کنی دل نخواهی آزردن 
که هر چه دوست پسندد به جای دوست رواست

اگر عداوت و جنگ است در میان عرب 
ادامه مطلب ...

چشم رضا و مرحمت بر همه باز می‌کنی - سعدی



چشم رضا و مرحمت بر همه باز می‌کنی
چون که به بخت ما رسد این همه ناز می‌کنی

ای که نیآزموده‌ای صورت حال بی‌دلان!
عشق حقیقت است اگر، حمل مجاز می‌کنی

ای که نصیحتم کنی کز پی او دگر مرو!
در نظر سبکتکین، عیب اَیاز می‌کنی؟!

پیش نماز بگذرد سرو روان و گویدم
قبله ی اهل دل منم سهو نماز می‌کنی!

دی به امید گفتمش: داعی دولت تواَم  
ادامه مطلب ...

حیف باشد که تو در خاطر اغیار آیی - سعدی


قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی
وآبِ شیرین، چو تو در خنده و گفتار آیی

این همه جلوه طاووس و خرامیدن او
بار دیگر نکند گر تو به رفتار آیی

چند بار آخرت ای دل به نصیحت گفتم
دیده بردوز نباید که گرفتار آیی

مه چنین خوب نباشد، تو مگر خورشیدی؟!
دل چنین سخت نباشد، تو مگر خارایی؟!

گر تو صد بار بیآیی به سر کشته ی عشق
چشم باشد مترصّد که دگربار آیی

سپر از تیغ تو در روی کشیدن نهیست
من خصومت نکنم گر تو به پیکار آیی

کس نماند که به دیدار تو واله نشود 
ادامه مطلب ...

بگذار تا مقابل روی تو بگذریم - سعدی


بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم

شوق است در جدایی و جور است در نظر
هم جور بِه، که طاقت شوقت نیاوریم

روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست
بازآ که روی در قدمانت بگستریم

ما را سَری‌ست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سَر برود هم بر آن سَریم

گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من 
ادامه مطلب ...