زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

صفحه شعر و ادبیات، برگزیده ناب ترین شعرهای شعرای ایرانی
زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

صفحه شعر و ادبیات، برگزیده ناب ترین شعرهای شعرای ایرانی

امروز سرمست آمدم تا دیر را ویران کنم



باز آمدم چون عیدِ نو، تا قفلِ زندان بشکنم
وین چرخِ مردمْ‌خوار را چنگال و دندان بشکنم

هفت‌اخترِ بی‌آب را، کین خاکیان را می‌خورند
هم آب بر آتش زنم، هم بادهاشان بشکنم

از شاهِ بی‌آغازْ من، پرّان شدم چون باز من
تا جغدِ طوطی‌خوار را در دِیرِ ویران بشکنم 
ادامه مطلب ...

هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود

غزل بی نظیر مولانا:


هین! سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود

وارهد از حد جهان، بی‌حد و اندازه شود


خاک سیه بر سر او کز دم تو تازه نشد

یا همگی رنگ شود، یا همه آوازه شود


هر که شُدت حلقه‌ی در، زود برد حقه‌ی زر

خاصه که در باز کنی محرم دروازه شود


آب چه دانست که او، گوهر گوینده شود

خاک چه دانست که او، غمزه‌ی غمازه شود


روی کسی سرخ نشد بی‌مدد لعل لبت

بی تو اگر سرخ بود، از اثر غازه شود


ناقه‌ی صالح چو ز که زاد یقین گشت مرا

کوه پی مژده‌ی تو، اشتر جمازه شود


راز نهان دار و خمُش، ور خمشی تلخ بود

آنچ جگرسوزه بود، باز جگرسازه شود


مولانا

ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما - مولانا



ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما

افتاده در غرقابه‌ای تا خود که داند آشنا


گر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود

مرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هوا


ما رخ ز شُکر افروخته با موج و بحر آموخته

زآن سان که ماهی را بود،  دریا و طوفان جان فزا  ادامه مطلب ...

هین کژ و راست می‌روی باز چه خورده‌ای بگو - مولانا



هین کژ و راست می‌روی، باز چه خورده‌ای؟ بگو!

مست و خراب می‌روی، خانه به خانه کو به کو


با که حریف بوده‌ای، بوسه ز کی ربوده‌ای؟

زلفِ که را گشوده‌ای، حلقه به حلقه مو به مو


نی تو حریف کی کنی، ای همه چشم و روشنی

خفیه رَوی چو ماهیان، حوض به حوض جو به جو  ادامه مطلب ...

در هوایت بی‌قرارم روز و شب - مولانا






در هوایت بی‌قرارم روز و شب

سر ز پایت برندارم روز و شب


روز و شب را همچو خود مجنون کنم

روز و شب را کی گذارم روز و شب


جان و دل از عاشقان می‌خواستند

جان و دل را می‌سپارم روز و شب 

ادامه مطلب ...

معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا - مولانا




معشوقه به سامان شد، تا باد چنین بادا!

کفرش همه ایمان شد، تا باد چنین بادا!


ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد

باز آنِ سلیمان شد، تا باد چنین بادا!


یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی

غمخواره‌ی یاران شد، تا باد چنین بادا!


هم باده جدا خوردی، هم عیش جدا کردی

نک سرده مهمان شد، تا باد چنین بادا!


زآن طلعت شاهانه زآن مشعله‌ی خانه  

ادامه مطلب ...

جانِ منی، جانِ منی، جان من - مولانا



جانِ منی، جانِ منی، جان من
آنِ منی، آن منی، آن من

شاهِ منی، لایق سودای من
قند منی، لایق دندان من

نور منی، باش در این چشم من!
چشم من و چشمه ی حیوان من

گل چو تو را دید به سوسن بگفت 
ادامه مطلب ...

با من صنما دل یک دله کن - مولانا




با من صنما دل یک دله کن!
گر سر ننهم آنگه گله کن!

مجنون شده‌ام از بهر خدا
زآن زلف خوشت یک سلسله کن!

سی پاره به کف در چلّه شدی
سی پاره منم ترک چله کن

مجهول مرو با غول مرو
زنهار سفر با قافله کن!

ای مطرب دل زآن نغمه ی خوش   
ادامه مطلب ...