ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
معشوقه به سامان شد، تا باد چنین بادا!
کفرش همه ایمان شد، تا باد چنین بادا!
ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد
باز آنِ سلیمان شد، تا باد چنین بادا!
یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی
غمخوارهی یاران شد، تا باد چنین بادا!
هم باده جدا خوردی، هم عیش جدا کردی
نک سرده مهمان شد، تا باد چنین بادا!
زآن طلعت شاهانه زآن مشعلهی خانه
زآن خشم دروغینش زآن شیوهی شیرینش
عالم شکرستان شد، تا باد چنین بادا!
شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد
خورشید درخشان شد، تا باد چنین بادا!
از دولت محزونان وز همت مجنونان
آن سلسله جنبان شد، تا باد چنین بادا!
عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد
عیدانه فراوان شد، تا باد چنین بادا!
ای مطرب صاحب دل در زیر مکن منزل
کآن زهره به میزان شد، تا باد چنین بادا!
درویش فریدون شد هم کیسهی قارون شد
همکاسهی سلطان شد، تا باد چنین بادا!
آن باد هوا را بین ز افسون لب شیرین
با نای در افغان شد، تا باد چنین بادا!
فرعون بدان سختی با آن همه بدبختی
نک موسی عمران شد، تا باد چنین بادا!
آن گرگ بدان زشتی با جهل و فرامشتی
نک یوسف کنعان شد، تا باد چنین بادا!
شمس الحق تبریزی از بس که درآمیزی
تبریز خراسان شد، تا باد چنین بادا!
از اسلم شیطانی شد نفس تو ربانی
ابلیس مسلمان شد، تا باد چنین بادا!
آن ماه چو تابان شد کونین گلستان شد
اشخاص همه جان شد، تا باد چنین بادا!
بر روح برافزودی تا بود چنین بودی
فرِّ تو فروزان شد، تا باد چنین بادا!
قهرش همه رحمت شد زهرش همه شربت شد
ابرش شکرافشان شد، تا باد چنین بادا!
از کاخ چه رنگستش وز شاخ چه تنگستش
این گاو چو قربان شد، تا باد چنین بادا!
ارضی چو سمایی شد مقصود سنایی شد
این بود همه آن شد، تا باد چنین بادا!
خاموش که سرمستم بربست کسی دستم
اندیشه پریشان شد، تا باد چنین بادا!
مولانا