زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

صفحه شعر و ادبیات، برگزیده ناب ترین شعرهای شعرای ایرانی
زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

صفحه شعر و ادبیات، برگزیده ناب ترین شعرهای شعرای ایرانی

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست - سعدی




من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی
من چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی؟!

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند 
ادامه مطلب ...

من بدین خوبیّ و زیبایی ندیدم روی را - سعدی


من بدین خوبیّ و زیبایی ندیدم روی را
واین دلآویزیّ و دلبندی نباشد موی را

روی اگر پنهان کند سنگین‌دلِ سیمین‌بدن
مشک غمّاز است، نتواند نهفتن بوی را

ای موافق‌صورت و معنی که تا چشم من است!
از تو زیباتر ندیدم روی و خوش‌تر خوی را!

گر به سر می‌گردم از بیچارگی عیبم مکن!
چون تو چوگان می‌زنی جرمی نباشد گوی را

هر که را وقتی دمی بوده‌ست و دردی سوخته‌ست 
ادامه مطلب ...

من از آن روز که دربند توام آزادم - سعدی



من از آن روز که دربند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم

خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت 
تا بیآیند عزیزان به مبارک بادم

من که در هیچ مقامی نزدم خیمه ی انس
پیش تو رخت بیاَفکندم و دل بنهادم

دانی از دولت وصلت چه طلب دارم؟! هیچ 
ادامه مطلب ...

شب عاشقان بی‌دل، چه شبی دراز باشد - سعدی


شب عاشقان بی‌دل، چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب، در صبح باز باشد

عجب است اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد

ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت
که محب صادق آن است، که پاکباز باشد

به کرشمه ی عنایت، نگهی به سوی ما کن 
ادامه مطلب ...

مرا روی تو محراب است در شهر مسلمانان - سعدی

من اندر خود نمی‌یابم که روی از دوست برتابم
بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم

تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی
و گر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذّابم

بیا ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانه
که گر جیحون بپیمایی نخواهی یافت سیرابم

مرا روی تو محراب است در شهر مسلمانان  
ادامه مطلب ...

خلاف رأی تو کردن خلاف مذهب ماست - سعدی


اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست
مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست

اگر قبول کنی ور برانی از بر خویش
خلاف رأی تو کردن خلاف مذهب ماست

میان عیب و هنر پیش دوستان کریم
تفاوتی نکند چون نظر به عین رضاست

عنایتی که تو را بود اگر مبدّل شد
خلل پذیر نباشد ارادتی که مراست

مرا به هر چه کنی دل نخواهی آزردن 
که هر چه دوست پسندد به جای دوست رواست

اگر عداوت و جنگ است در میان عرب 
ادامه مطلب ...

حیف باشد که تو در خاطر اغیار آیی - سعدی


قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی
وآبِ شیرین، چو تو در خنده و گفتار آیی

این همه جلوه طاووس و خرامیدن او
بار دیگر نکند گر تو به رفتار آیی

چند بار آخرت ای دل به نصیحت گفتم
دیده بردوز نباید که گرفتار آیی

مه چنین خوب نباشد، تو مگر خورشیدی؟!
دل چنین سخت نباشد، تو مگر خارایی؟!

گر تو صد بار بیآیی به سر کشته ی عشق
چشم باشد مترصّد که دگربار آیی

سپر از تیغ تو در روی کشیدن نهیست
من خصومت نکنم گر تو به پیکار آیی

کس نماند که به دیدار تو واله نشود 
ادامه مطلب ...