زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

صفحه شعر و ادبیات، برگزیده ناب ترین شعرهای شعرای ایرانی
زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

صفحه شعر و ادبیات، برگزیده ناب ترین شعرهای شعرای ایرانی

همای اوج سعادت به دام ما افتد



همای اوج سعادت به دام ما افتد

اگر تو را گذری بر مقام ما افتد


اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد


بود که پرتو نوری به بام ما افتد


به بارگاه تو چون باد را نباشد بار

چو جان فدای لبش شد خیال می‌بستم

که قطره‌ای ز زلالش به کام ما افتد


کز این شکار فراوان به دام ما افتد


به ناامیدی از این در مرو بزن فالی

ز خاک کوی تو هر گه که دم زند حافظ

نسیم گلشن جان در مشام ما افتد


" حافظ "

صنما گر ز خط و خال تو فرمان آرند - مولانا



صنما!  گر ز خط و خال تو فرمان آرند
این دل خسته مجروح مرا جان آرند

عاشقان نقش خیال تو چو بینند به خواب
ای بسا سیل که از دیده گریان آرند

 
ادامه مطلب ...

جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد


جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد

رمزی ز راز عشقت در صد زبان نگنجد


جولانگه جلالت در کوی دل نباشد

جلوه گه جمالت در چشم و جان نگنجد


 سودای زلف و خالت در هر خیال ناید

اندیشهٔ وصالت جز در گمان نگنجد


در دل چو عشقت آمد سودای جان نماند

در جان چو مهرت افتد عشق روان نگنجد


پیغام خستگانت در کوی تو که آرد

کانجا ز عاشقانت باد وزان نگنجد


دل کز تو بوی یابد در گلستان نپوید

جان کز تو رنگ گیرد خود در جهان نگنجد


"عطار نیشابوری"

گر تو پنداری به حسن تو نگاری هست نیست - مولانا


گر تو پنداری به حسن تو نگاری هست نیست
ور تو پنداری مرا بی‌تو قراری هست نیست

ور تو گویی چرخ می‌گردد به کار نیک و بد
چرخ را جز خدمت خاک تو کاری هست نیست

سال‌ها شد که بیرون درت چون حلقه‌ایم
بر در تو حلقه بودن هیچ عاری هست نیست

بر در اندیشه ترسان گشته‌ایم از هر خیال
خواجه را این جا خیالی هست آری هست نیست

ای دل جاسوس من در پیش کیکاووس من
جز صلاح الدین ز دل‌ها هوشیاری هست نیست


"مولانا"

ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم


ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم
امّید ز هر کس که بریدیم، بریدیم

دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه ی بامی که پریدیم، پریدیم

رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم

کوی تو که باغ ارم روضه ی خلد است
انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم

صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن
گر میوه ی یک باغ نچیدیم، نچیدیم

سرتا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل
هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم

وحشی سبب دوری و این قسم سخنها
آن نیست که ما هم نشنیدیم، شنیدیم

"وحشی بافقی"