زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

صفحه شعر و ادبیات، برگزیده ناب ترین شعرهای شعرای ایرانی
زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

صفحه شعر و ادبیات، برگزیده ناب ترین شعرهای شعرای ایرانی

ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم


ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم
امّید ز هر کس که بریدیم، بریدیم

دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه ی بامی که پریدیم، پریدیم

رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم

کوی تو که باغ ارم روضه ی خلد است
انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم

صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن
گر میوه ی یک باغ نچیدیم، نچیدیم

سرتا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل
هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم

وحشی سبب دوری و این قسم سخنها
آن نیست که ما هم نشنیدیم، شنیدیم

"وحشی بافقی"

قیصر امین پور - فوت و فن عشق



پیش بیا! پیش بیا! پیش تر!
تا که بگویم غم دل بیش تر

دوست ترت دارم از هر چه دوست
ای تو به من از خود من خویش تر!

دوست تراز آنکه بگویم چقدر
بیش تر از بیش تر از بیشتر

داغ تو  را  از همه داراترم
درد تو  را  از همه درویش تر

هیچ نریزد به جز از نام تو
بر رگِ من گر بزنی نیشتر

فوت و فن عشق به شعرم ببخش
تا نشود قافیه اندیش تر


چون تو جانان منی جان بی تو خرّم کی شود؟ - شعر عطار نیشابوری



چون تو جانان منی جان بی تو خرّم کی شود؟
چون تو در کس ننگری کس با تو همدم کی شود؟

گر جمال جانفزای خویش بنمایی به ما
جان ما گر در فزاید حسن تو کم کی شود؟

دل ز من بردی و پرسیدی که: دل گم کرده‌ای؟  
ادامه مطلب ...

خیز و به ناز جلوه ده قامت دلنواز را - غزلی زیبا از وحشی بافقی



خیز و به ناز جلوه ده قامت دلنواز را

چون قد خود بلند کن پایهٔ قدر ناز را


عشوه پرست من بیا، می زده مست و کف زنان

حسن تو پرده گو بدر پردگیان راز را


عرض فروغ چون دهد مشعلهٔ جمال تو  

قصه به کوتهی کشد شمع زبان دراز را


آن مژه کشت عالمی تا به کرشمه نصب شد

وای اگر عمل دهی چشم کرشمه ساز را


نیمکش تغافلم کار تمام ناشده

نیم نظر اجازه ده نرگس نیم باز را


وعدهٔ جلوه چون دهی قدوهٔ اهل صومعه

در ره انتظار تو فوت کند نماز را


وحشیم و جریده رو کعبهٔ عشق مقصدم

بدرقه اشک و آه من قافلهٔ نیاز را


وحشی بافقی 

کجایی در شب هجران که زاری‌های من بینی


 

کجایی در شب هجران که زاری‌های من بینی

چو شمع از چشم گریان اشکباری‌های من بینی


کجایی ای که خندانم ز وصلت دوش می‌دیدی

که امشب گریه‌های زار و زاری‌های من بینی


کجایی ای قدح‌ها از کف اغیار نوشیده

که از جام غمت خونابه خواری‌های من بینی


شبی چند از خدا خواهم به خلوت تا سحرگاهان

نشینی با من و شب زنده‌داری‌های من بینی


شدم یار تو و از تو ندیدم یاری و خواهم

که یار من شوی ای یار و یاری‌های من بینی


برای امتحان تا می‌توانی بار درد و غم

بنه بر دوش من تا بردباری‌های من بینی


برای یادگار خویش شعری چند از هاتف

نوشتم تا پس از من یادگاری‌های من بینی


"هاتف اصفهانی"