-
من آینهٔ طلعت معشوق وجودم - شیخ بهایی
دوشنبه 16 بهمن 1402 22:21
من آینهی طلعت معشوق وجودم از عکس رخش مظهر انوار شهودم ابلیس نشد ساجد و مردود ابد شد آن دم که ملائک همه کردند سجودم تا کس نبرد ره به شناسایی ذاتم گه مؤمن و گه کافر و گه گبر و یهودم
-
ساقیا! بده جامی، زآن شراب روحانی - شیخ بهایی
یکشنبه 15 بهمن 1402 21:27
ساقیا! بده جامی، زآن شراب روحانی تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی بیوفا نگار من، میکند به کار من خندههای زیر لب، عشوههای پنهانی دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟ ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمیخواهیم حور و...
-
دوبیتی های ناب
یکشنبه 15 بهمن 1402 10:18
ای دوست، به دوستی قرینیم تو را هر جا که قدم نهی زمینیم تو را در مذهب عاشقی روا نیست که ما: عالم به تو بینیم و نبینیم تو را عراقی **************** *********** ای روی تو آرزوی دیرینهی ما جز مهر تو نیست در دل و سینهی ما از صیقل آدمی زدائیم درون تا عکس رخت فتد در آئینهی ما عراقی *************** *********** گفتم: دل من،...
-
در هوایت بیقرارم روز و شب - مولانا
شنبه 14 بهمن 1402 14:39
در هوایت بیقرارم روز و شب سر ز پایت برندارم روز و شب روز و شب را همچو خود مجنون کنم روز و شب را کی گذارم روز و شب جان و دل از عاشقان میخواستند جان و دل را میسپارم روز و شب تا نیابم آن چه در مغز منست یک زمانی سر نخارم روز و شب تا که عشقت مطربی آغاز کرد گاه چنگم گاه تارم روز و شب میزنی تو زخمه و بر میرود تا به...
-
روزهداران را هلال عید ابروی شماست - اوحدی مراغه ای
پنجشنبه 12 بهمن 1402 22:15
روزهداران را هلال عید ابروی شماست شب نشینان را چراغ از پرتو روی شماست ماه زنگی نسبت رومی رخ شاهی نسب بندهی آن چشم ترک و زلف هندوی شماست مشک چینی را ز غیرت بر نمیآید نفس زآن دم عنبر، که در دام دو گیسوی شماست؟ این که میآید دم صبحست یا باد ختن؟ یا نسیم روضهی فردوس؟ یا بوی شماست؟ از بهشت ار شاهدی خیزد شما خواهید بود...
-
دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟ - اوحدی مراغهای
پنجشنبه 12 بهمن 1402 21:51
دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟ کافران را دل نرمست و ترا نیست چرا؟ بر درت سگ وطنی دارد و ما را نه، که چه؟ به سگانت نظری هست و بمانیست چرا؟ هر که قتلی بکند کشته بهایی بدهد تو مرا کشتی و امید بها نیست چرا؟ خون من ریزی و چشم تو روا میدارد بوسهای خواهم و گویی که: روانیست، چرا؟ شهریان را به غریبان نظری باشد و من دیدم...
-
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا - مولانا
چهارشنبه 11 بهمن 1402 20:23
معشوقه به سامان شد، تا باد چنین بادا! کفرش همه ایمان شد، تا باد چنین بادا! ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد باز آنِ سلیمان شد، تا باد چنین بادا! یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی غمخوارهی یاران شد، تا باد چنین بادا! هم باده جدا خوردی، هم عیش جدا کردی نک سرده مهمان شد، تا باد چنین بادا! زآن طلعت شاهانه زآن مشعلهی...
-
آب منم تاب منم شاعر مهتاب منم - مولانا
سهشنبه 10 بهمن 1402 22:29
آب منم ، تاب منم ، شاعر مهتاب منم شورتویی ، شعرتویی ، عاشق بی تاب منم رام تویی ، کام تویی ، عاشق این جام تویی دار تویی، یار تویی ، عاطفه ی ناب منم زخمه ی این ساز تویی ، زمزمه ی راز تویی شاهد پرواز تویی ، حلقه ی این باب منم ای تن دریایی من ، عشوه ی رویایی من موجب رسوایی من ، آن گل مرداب منم این دل هشیار منم ، محرم...
-
فکر کن وقت تماشای تو باران بزند
دوشنبه 9 بهمن 1402 23:44
فکر کن وقت تماشای تو باران بزند چِک چِک چتر تو در گوش خیابان بزند نفسم حبس شود عشق تو جرمم باشد ابر بین من و تو میله ی زندان بزند هیجان دارم و در سینه دلم می کوبد در ویران شده بگذار فراوان بزند برگ سبزی ست بیا تحفه ی درویش کن این ناز چشمی که سراز ریشه ی انسان بزند موی من بحر طویلی ست که دستت در آن موج خواهد شد اگر دست...
-
ای مرغ سحر - دهخدا
دوشنبه 9 بهمن 1402 21:35
ای مرغ سحر! چو این شب تار بگذاشت ز سر سیاهکاری، وز نفحه ی روح بخش اسحار رفت از سر خفتگان خماری، بگشود گره ز زلف زرتار محبوبه ی نیلگون عماری، یزدان به کمال شد پدیدار و اهریمن زشتخو حصاری ، یاد آر ز شمع مرده یاد آر ای مونس یوسف اندرین بند تعبیر عیان چو شد ترا خواب، دل پر ز شعف، لب از شکرخند محسود عدو، به کام اصحاب ،...
-
خیز و به ناز جلوه ده قامت دلنواز را - وحشی بافقی
یکشنبه 8 بهمن 1402 22:17
خیز و به ناز جلوه ده قامت دلنواز را چون قد خود بلند کن پایهٔ قدر ناز را عشوه پرست من بیا، می زده مست و کف زنان حسن تو پرده گو بدر پردگیان راز را عرض فروغ چون دهد مشعلهٔ جمال تو قصه به کوتهی کشد شمع زبان دراز را آن مژه کشت عالمی، تا به کرشمه نصب شد وای اگر عمل دهی چشم کرشمه ساز را نیمکش تغافلم کار تمام ناشده نیم نظر...
-
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست - سعدی
شنبه 7 بهمن 1402 22:32
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی من چه کردم که نگه باز به من مینکنی؟! دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست تا ندانند حریفان که تو منظور منی دیگران چون بروند از نظر از دل بروند تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی تو همایی و من خسته ی بیچاره گدای پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی بنده وارت به سلام آیم و خدمت...
-
من از کجا پند از کجا، باده بگردان ساقیا - مولانا
شنبه 7 بهمن 1402 21:31
من از کجا پند از کجا، باده بگردان ساقیا آن جام جان افزای را، برریز بر جان ساقیا بر دست من نِه جام جان، ای دستگیر عاشقان دور از لب بیگانگان، پیش آر پنهان ساقیا نانی بده نان خواره را، آن طامع بیچاره را آن عاشق نانباره را، کنجی بخسبان ساقیا ای جانِ جانِ جانِ جان، ما نامدیم از بهر نان برجَه گدارویی مکن، در بزم سلطان ساقیا...
-
دوبیتی، رباعی - مولانا عطار ابوسعید ابوالخیر
جمعه 6 بهمن 1402 12:58
یا رب به محمد و علی و زهرا یا رب به حسین و حسن و آلعبا کز لطف برآر حاجتم در دو سرا بیمنت خلق یا علی الاعلا ابوسعید ابوالخیر ********** ******* عاشق همه سال مست و رسوا بادا دیوانه و شوریده و شیدا بادا با هشیاری غصهٔ هرچیز خوریم چون مست شویم هرچه بادا بادا مولانا ************** ********** ای دوست به دوستی قرینیم ترا...
-
شعرهای زیبا برای روز پدر و تولد امام علی(ع)
چهارشنبه 4 بهمن 1402 16:19
شعرهای زیبا برای روز پدر نام زیبای پدر با سیم و زر باید نوشت خوب و عالی با عیاری معتبر باید نوشت برکت نان و نمک از همت والای اوست این چنین گویم که نامش تاج سر باید نوشت _______________ ________ شب بود و ماه واختر و شمع ومن وخیال خواب از سرم به نغمهی مرغی پریده بود در گوشهی اتاق فرو رفته در سکوت رویای عمر رفته مرا...
-
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است - حافظ
سهشنبه 8 فروردین 1402 17:02
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است وز پی دیدن او دادن جان کار من است شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز هر که دل بردن او دید و در انکار من است ساروان رخت به دروازه مبر کآن سر کو شاهراهی ست که منزلگه دلدار من است بنده ی طالع خویشم که در این قحط وفا عشق آن لولی سرمست خریدار من است طبله ی عطر گل و زلف عبیرافشانش فیض یک...
-
Maxim Gorky
سهشنبه 28 دی 1400 14:02
کتاب بخوان اما یادت باشد، یک کتاب فقط یک کتاب است، و تو خودت باید قادر باشی مستقل فکر کنی Maxim Gorky
-
ای دوست بیا که ما تورائیم - عراقی
سهشنبه 28 دی 1400 13:46
ای دوست بیا که ما تورائیم بیگانه مشو، که آشناییم رخ بازنمای، تا ببینیم در بازگشای، تا درآییم هر چند نهایم در خور تو لیکن چه کنیم؟ مبتلاییم چون بیتو نهایم زنده یک دم پیوسته چرا ز تو جداییم؟ چون عکس جمال تو ندیدیم بر روی تو شیفته، چراییم؟ آن کس که ندیده روی خوبت در حسرت تو بمرد، ماییم ماییم کنون و نیم جانی بپذیر ز...
-
Oscar Wilde
سهشنبه 28 دی 1400 13:37
هرگز توضیح نده! دوستانت نیازی به آن ندارند و دشمنانت آن را باور ندارند. Oscar Wilde
-
دوش عقلم هوس وصل تو شیدا می کرد - عبید زاکانی
دوشنبه 27 دی 1400 13:06
دوش عقلم هوس وصل تو شیدا می کرد دلم آتشکده و دیده چو دریا می کرد نقش رخسار تو پیرامُن چشمم می گشت صبر و هوش من دلسوخته یغما می کرد شعلهٔ شوق تو هر لحظه درونم می سوخت دود سودای توام قصد سویدا می کرد نه کسی حال من سوخته دل میپرسید نه کسی درد من خسته مداوا می کرد پیش سلطان خیال تو مرا غم می کشت خدمتش تن زده از دور تماشا...
-
آن که منع من مخمور ز صهبا می کرد - صائب تبریزی
یکشنبه 26 دی 1400 13:57
آن که منع من مخمور ز صهبا می کرد لب میگون تو را کاش تماشا می کرد عشق در کف ز دل سوخته خاکستر داشت حسن آن روز که آیینه مصفا می کرد دل پر خونم اگر آبله بیرون می داد از گهر بادیه را دامن دریا می کرد در دل سخت تو تأثیر ندارد، ور نه کوه را ناله من بادیه پیما می کرد از خط سبز چو موم است کنون نقش پذیر دل سخت تو که خون در دل...
-
(غرور و فروتنی)
چهارشنبه 22 دی 1400 22:20
جهالت و نادانی جایی خواهد بود که غرور وجود دارد و خرد و دانایی، جایی که تواضع و فروتنی وجود دارد
-
ما عاشق و رند و مست و عالمسوزیم - دوبیتی زیبای حافظ
جمعه 27 اسفند 1395 19:34
گر همچو من افتادهیِ این دام شوی ای بس که خرابِ باده و جام شوی ما عاشق و رند و مست و عالمسوزیم با مـا منشـین، اگر نه بدنـام شَـوی حافظ
-
بی تو طوفان زده ی دشت جنونم - هما میرافشار
دوشنبه 29 آذر 1395 18:25
بی تو طوفان زده ی دشت جنونم صید افتاده به خونم تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم؟! بی من از کوچه گذر کردی و رفتی بی من از شهر سفر کردی و رفتی قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم تو ندیدی نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی چون در خانه ببستم دگر از پای نشستم گوئیا زلزله آمد گوئیا خانه...
-
جانِ منی، جانِ منی، جان من - مولانا
پنجشنبه 11 آذر 1395 21:33
جانِ منی، جانِ منی ، جان من آنِ منی، آن منی ، آن من شاهِ منی، لایق سودای من قند منی، لایق دندان من نور منی، باش در این چشم من! چشم من و چشمه ی حیوان من گل چو تو را دید به سوسن بگفت سرو من آمد به گلستان من از دو پراکنده تو چونی؟! بگو! زلف تو و حال پریشان من ... ای رسن زلف تو پابند من چاه زنخدان تو زندان من دست فشان،...
-
یارب، غم بیرحمی جانان به که گویم - هلالی جغتایی
شنبه 27 شهریور 1395 19:18
یارب، غم بیرحمی جانان به که گویم جانم غم او سوخت، غم جان به که گویم نی یار و نه غمخوار و نه کس محرم اسرار رنجوری و مهجوری و حرمان به که گویم آشفته شد از قصّه ی من خاطر جمعی دیگر چه کنم؟ حال پریشان به که گویم گویند طبیبان که: بگو درد خود، اما دردی که گذشتهست ز درمان به که گویم دردی، که مرا ساخته رسوا، همه دانند داغی،...
-
من بدین خوبیّ و زیبایی ندیدم روی را - سعدی
یکشنبه 21 شهریور 1395 11:23
من بدین خوبیّ و زیبایی ندیدم روی را واین دلآویزیّ و دلبندی نباشد موی را روی اگر پنهان کند سنگیندلِ سیمینبدن مشک غمّاز است، نتواند نهفتن بوی را ای موافقصورت و معنی که تا چشم من است! از تو زیباتر ندیدم روی و خوشتر خوی را! گر به سر میگردم از بیچارگی عیبم مکن! چون تو چوگان میزنی جرمی نباشد گوی را هر که را وقتی دمی...
-
یارم به یک لا پیرهن، خوابیده زیر نسترن - فریدون مشیری
یکشنبه 7 شهریور 1395 22:51
یارم به یک لا پیرهن، خوابیده زیر نسترن ترسم که بوی نسترن ، مست است و هوشیارش کند پیراهنی از برگ گل ، از بهر یارم دوختم از بس لطیف است آن بدن، ترسم که آزارش کند ای آفتاب آهسته نِه، پا در حریم یار من! ترسم صدای پای تو، خواب است و بیدارش کند پروانه امشب پر نزن، اندر حریم یار من! ترسم صدای شهپَرَت، قدری دل آزارش کند ...
-
این ساحل خسته را تو پیدا کردی - مجتبی کاشانی
پنجشنبه 4 شهریور 1395 19:05
این ساحل خسته را تو پیدا کردی این موج نشسته را تو برپا کردی من خامُش و خسته خفته بودم ای عشق! مرداب دل مرا تو دریا کردی مجتبی کاشانی
-
معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست؟ - فاضل نظری
پنجشنبه 4 شهریور 1395 17:11
معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست؟ من پشیمانم بگو تاوان آن سوگند چیست؟ گاه اگر از دوست پیغامی نیاید بهتر است داستان هایی که مردم از تو می گویند چیست؟ خود قضاوت کن اگر درمان دردم عشق توست این سر آشفته و این قلب ناخرسند چیست؟ چند روز از عمر گل های بهاری مانده است ارزش جان کندن گل ها در این یک چند چیست؟ از تو هم دل کندم...