ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
در راه طلب عاقل و دیوانه یکی ست
در شیوهٔ عشق، خویش و بیگانه یکی ست
آن را که شراب وصل جانان دادند
در مذهب او کعبه و بتخانه یکی ست
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟
به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم
چهره از عشق جوانان ارغوانی کرده ایم
شوخ چشمی بین! که در پیری جوانی کرده ایم
کَس زبان چشم خوبان را نمی داند چو ما
روزگاری این غزالان را شبانی کرده ایم
صد قدم پیش است از ما خاک ره در اعتبار
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
بود که پرتو نوری به بام ما افتد
به بارگاه تو چون باد را نباشد بار
کی اتفاق مجال سلام ما افتد
چو جان فدای لبش شد خیال میبستم
که قطرهای ز زلالش به کام ما افتد
کز این شکار فراوان به دام ما افتد
به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
ز خاک کوی تو هر گه که دم زند حافظ
نسیم گلشن جان در مشام ما افتد
وین روز مفارقت به شب میآمد
آن لب که چو جانِ ماست، دور از لب ماست