ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است
گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانند است
پیام من که رساند به یار مهرگسل
که برشکستی و ما را هنوز پیوند است
قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست
به خاک پای تو وآن هم عظیم سوگند است ادامه مطلب ...
آن که منع من مخمور ز صهبا می کرد
لب میگون تو را کاش تماشا می کرد
عشق در کف ز دل سوخته خاکستر داشت
حسن آن روز که آیینه مصفا می کرد
دل پر خونم اگر آبله بیرون می داد
از گهر بادیه را دامن دریا می کرد
در دل سخت تو تأثیر ندارد، ور نه
جهالت و نادانی جایی خواهد بود که غرور وجود دارد و خرد و دانایی، جایی که تواضع و فروتنی وجود دارد
هرچه آئینه به توصیف تو جان کند نشد
آه! تصویر تو هرگز به تو مانند نشد
گفتم از قصّه ی عشقت گرهى باز شود
به پریشانى گیسوى تو سوگند نشد!
خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند
تا فراموش شود یاد تو، هرچند نشد
من دهان باز نکردم که نرنجی از من