این چه چوگانِ سر زلف و چه گوی ذقن است؛ غزل بسیار زیبای محتشم کاشانی:
این چه چوگانِ سر زلف و چه گوی ذقن است؟!
این چه ترکانه قباپوشی و لطف بدن است؟!
این چه ابروست که پیوسته اشارت فرماست
وین چه چشم است که با اهل نظر در سخن است؟!
این چه خال است که قیمت شکن مشک خُتاست
وین چه جعد است که صد تعبیهاش در شکن است؟!
این چه رخشنده عذار است که از پرتو آن
آه انجم شررم شمع هزار انجمن است؟!
این چه غمزهست که چشم تو ز بیباکی او
مست و خنجر کش و عاشق کش مردم فکن است؟!
وای برجان اسیران تو گر دریابند
از نگه کردنت آن شیوه که مخصوص من است
محتشم تا بودت جان مشو از دوست جدا
کاین جدائی سبب تفرقهی جان و تن است
محتشم کاشانی
سهشنبه 1 اسفند 1402 ساعت 12:42