زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

صفحه شعر و ادبیات، برگزیده ناب ترین شعرهای شعرای ایرانی
زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

صفحه شعر و ادبیات، برگزیده ناب ترین شعرهای شعرای ایرانی

این چه چوگانِ سر زلف و چه گوی ذقن است

این چه چوگانِ سر زلف و چه گوی ذقن است؛ غزل بسیار زیبای محتشم کاشانی:

این چه چوگانِ سر زلف و چه گوی ذقن است؟!
این چه ترکانه قباپوشی و لطف بدن است؟!

این چه ابروست که پیوسته اشارت فرماست
وین چه چشم است که با اهل نظر در سخن است؟!

این چه خال است که قیمت شکن مشک خُتاست
وین چه جعد است که صد تعبیه‌اش در شکن است؟!

این چه رخشنده عذار است که از پرتو آن
آه انجم شررم شمع هزار انجمن است؟!

این چه غمزه‌ست که چشم تو ز بی‌باکی او
مست و خنجر کش و عاشق کش مردم فکن است؟!

وای برجان اسیران تو گر دریابند
از نگه کردنت آن شیوه که مخصوص من است

محتشم تا بودت جان مشو از دوست جدا
کاین جدائی سبب تفرقه‌ی جان و تن است

محتشم کاشانی 

لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است - حافظ



لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است

وز پی دیدن او دادن جان کار من است

شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز
هر که دل بردن او دید و در انکار من است

ساروان رخت به دروازه مبر کآن سر کو
شاهراهی ست که منزلگه دلدار من است

بنده ی طالع خویشم که در این قحط وفا 
ادامه مطلب ...

Maxim Gorky




کتاب بخوان اما یادت باشد، یک کتاب فقط یک کتاب است، و تو خودت باید قادر باشی مستقل فکر کنی 


Maxim Gorky

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم - هما میرافشار



بی تو طوفان زده ی دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم؟!

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی 
ادامه مطلب ...

بی تو این دیده کجا میل به دیدن دارد


بی تو این دیده کجا میل به دیدن دارد
قصه ی عشق مگر بی تو شنیدن دارد

بال پرواز مرا سخت شکستی ای داد
بعد تو وحشت یک لحظه پریدن دارد

لب خشکیده ی ما را نظری کن جانا! 
جز لبت بوسه مگر ارزش چیدن دارد

ای که راهت ز ره عشق جدا بنمودی 
ادامه مطلب ...

حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم - مهدی فرجی



حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم
آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند
یاسم و باران که می بارد معطّر می شوم

در لباس آبی از من بیشتر دل می بری 
آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم

آنقدرها مرد هستم تا بمانم پای تو 
ادامه مطلب ...

دل همان به که گرفتار هوائی باشد - عبید زاکانی



دل همان به که گرفتار هوائی باشد
سر همان به که نثار کف پائی باشد

هجر خوش باشد اگر چشم توان داشت وصال
درد سهل است اگر امّید دوائی باشد

دامن یار به دست آر و ره میکده گیر!
نشناس اینکه به از میکده جائی باشد!

هوس خانقهم نیست که بیزارم از آن،
بوریائی که در او بوی ریائی باشد ... 
ادامه مطلب ...

از زمزمه دلتنگیم از همهمه بیزاریم - حسین منزوی



از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه میل سخن داریم

آوار پریشانی‌ست، رو سوی چه بگریزیم
هنگامه‌ی حیرانی‌ست، خود را به که بسپاریم؟!

تشویش هزار "آیا" ، وسواس هزار "امّا" 
ادامه مطلب ...