زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

صفحه شعر و ادبیات، برگزیده ناب ترین شعرهای شعرای ایرانی
زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

صفحه شعر و ادبیات، برگزیده ناب ترین شعرهای شعرای ایرانی

سعدی - برخیز که می‌رود زمستان



برخیز که می‌رود زمستان
بگشای در سرای بستان!

نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان!

وین پرده بگوی تا به یک بار
زحمت ببرد ز پیش ایوان!

برخیز که باد صبح نوروز
در باغچه می‌کند گل افشان!

خاموشی بلبلان مشتاق
در موسم گل ندارد امکان 
ادامه مطلب ...

اگر قبول کنی ور برانی از بر خویش - سعدی

غزل فوق‌العاده زیبای سعدی-خلاف رای تو کردن خلاف مذهب ماست:


اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست

مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست


اگر قبول کنی ور برانی از بر خویش

خلاف رأی تو کردن خلاف مذهب ماست


میان عیب و هنر پیش دوستان کریم

تفاوتی نکند چون نظر به عین رضاست


عنایتی که تو را بود اگر مبدل شد

خلل پذیر نباشد ارادتی که مراست 

ادامه مطلب ...

شب فراق که داند که تا سحر چند است - سعدی



شب فراق که داند که تا سحر چند است

مگر کسی که به زندان عشق دربند است


گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم

کدام سرو به بالای دوست مانند است


پیام من که رساند به یار مهرگسل

که برشکستی و ما را هنوز پیوند است


قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست

به خاک پای تو وآن هم عظیم سوگند است  ادامه مطلب ...

متناسب‌اند و موزون، حرکات دلفریبت - سعدی

یکی از بهترین و دلنشین‌ترین غزل های سعدی شیرین سخن:



متناسب‌اند و موزون، حرکات دلفریبت

متوجه است با ما، سخنان بی حسیبت


چو نمی‌توان صبوری ستمت کشم ضروری

مگر آدمی نباشد که برنجد از عتیبت


اگرم تو خصم باشی، نروم ز پیش تیرت

وگرم تو سیل باشی، نگریزم از نشیبت


به قیاس درنگنجی و به وصف درنیایی

متحیرم در اوصاف جمال و روی و زیبت


اگرم برآورد بخت به تخت پادشاهی

نه چنان که بنده باشم، همه عمر در رکیبت


عجب از کسی در این شهر که پارسا بماند

مگر او ندیده باشد رخ پارسافریبت  ادامه مطلب ...

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست - سعدی




من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی
من چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی؟!

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند 
ادامه مطلب ...

من بدین خوبیّ و زیبایی ندیدم روی را - سعدی


من بدین خوبیّ و زیبایی ندیدم روی را
واین دلآویزیّ و دلبندی نباشد موی را

روی اگر پنهان کند سنگین‌دلِ سیمین‌بدن
مشک غمّاز است، نتواند نهفتن بوی را

ای موافق‌صورت و معنی که تا چشم من است!
از تو زیباتر ندیدم روی و خوش‌تر خوی را!

گر به سر می‌گردم از بیچارگی عیبم مکن!
چون تو چوگان می‌زنی جرمی نباشد گوی را

هر که را وقتی دمی بوده‌ست و دردی سوخته‌ست 
ادامه مطلب ...

من از آن روز که دربند توام آزادم - سعدی



من از آن روز که دربند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم

خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت 
تا بیآیند عزیزان به مبارک بادم

من که در هیچ مقامی نزدم خیمه ی انس
پیش تو رخت بیاَفکندم و دل بنهادم

دانی از دولت وصلت چه طلب دارم؟! هیچ 
ادامه مطلب ...

شب عاشقان بی‌دل، چه شبی دراز باشد - سعدی


شب عاشقان بی‌دل، چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب، در صبح باز باشد

عجب است اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد

ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت
که محب صادق آن است، که پاکباز باشد

به کرشمه ی عنایت، نگهی به سوی ما کن 
ادامه مطلب ...