زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

صفحه شعر و ادبیات، برگزیده ناب ترین شعرهای شعرای ایرانی
زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

زندگی؛ شعری‌ست ناب، چون سروده های عاشقانه‌ی سعدی و غزلیات دلنشین مولانا

صفحه شعر و ادبیات، برگزیده ناب ترین شعرهای شعرای ایرانی

گلچهره مپرس - فریدون مشیری





گلچهره مپرس
آن نغمه سرا از تو چرا جدا شد

گلچهره مپرس
پروانه ی تو بی تو کجا رها شد

مپرس ..!
مپرس...!

مرنجان دلــت را
رها کن غمت را رها کن
مخور غم مخور غم نـــگارا

گلچهره مپرس
آن نغمه سرا از تو چرا جدا شد... 


 مپرس ...!

مپرس ...!

فریدون مشیری

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی - فریدون مشیری






بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگِ اشتیاقِ دلی دردمند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت 
ادامه مطلب ...

چهار پاسخی که زاهد را تحت تاثیر قرار داد


زاهدی گوید جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد:

 اوّل مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه ی لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفت
ای شیخ خدا می داند که فردا حال ما چه خواهد بود!

دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه می رفت. به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی .  
گفت تو با این همه ادّعا قدم ثابت کرده ای؟

سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم 
ادامه مطلب ...

چون من خراب و مست را، در خانه ی خود ره دهی - مولانا



بازآمدم چون عید نو، تا قفل زندان بشکنم
واین چرخ مردم خوار را، چنگال و دندان بشکنم

هفت اختر بی‌آب را، کاین خاکیان را می خورند
هم آب بر آتش زنم، هم بادهاشان بشکنم

از شاه بی‌آغاز من، پران شدم چون باز من
تا جغد طوطی خوار را، در دیر ویران بشکنم

زآغاز عهدی کرده‌ام، کاین جان فدای شه کنم
بشکسته بادا پشت جان! گر عهد و پیمان بشکنم

امروز همچون آصفم، شمشیر و فرمان در کفم
تا گردن گردن کشان، در پیش سلطان بشکنم

روزی دو باغ طاغیان، گر سبز بینی غم مخور 
ادامه مطلب ...

هرمرد شتر دار اویس غَرَنی نیست - (منتسب به ) شمس تبریزی


هرمرد شتر دار اویس غَرَنی نیست
هر شیشه ی گلرنگ، عقیق یمنی نیست

هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست

بر مرده‌دلان پند مده، خویش میازار!
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست

با مرد خدا پنجه میفکن تو چو نمرود! 
ادامه مطلب ...

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست- حافظ


راهی ست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست

هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کآن شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست

از چشم خود بپرس که ما را که می‌کشد  
ادامه مطلب ...

چو شمعی سوختم از آتش عشق - حمید مصدق

مرا با سوز جان بگذار و بگذر
اسیر و ناتوان بگذار و بگذر

چو شمعی سوختم از آتش عشق
مرا آتش به جان بگذار و بگذر

دلی چون لاله بی داغ غمت نیست
بر این دل هم نشان بگذار و بگذر

مرا با یک جهان اندوه جانسوز
تو ای نامهربان بگذار و بگذر

دو چشمی را که مفتون رخت بود 
ادامه مطلب ...